اسیر
باورت هست که من گم شدهی این راهم وقتی که راه را نشان می دادند من سرگردان و اسیر این دایره همچنان مانند پرگار بر ودور این مرکز می چرخیدم و می چرخم به امیدی که شاید کنار این دایره روزنه امیدی باز شود و من اسیر در محیط این دایره راه فراری بیابم و اما باز همازمون وخطا تا کی نمی دانم فقط می دانم دنبال شاخه ای نازک هر چند میگر دم تا دست اویزش شوم تا مرا دور کند از این هیا هو وای که بر وجودم قل و زنجیر زدند ان چنان سنگین که از نفس افتادهام
جمعه 12 مهر 1392 - 8:27:18 PM