گاه خاطرم یاد بهار میکند و بیاد نسیم روح نوازش آهی میکشد از سر غربت
غربتی که با روی خزان بر بهار نشست
خزانی که با بی میلی آمد و در کنار بهار نشست
خزانی که از بی حوصلگی تاب خودش را هم نداشت و از خود نیز دوری میجست ..اما بهار را خزان کرد... و رنگ زرد بر رخسارش کشید بهار مشتاق بودن بود و ماندن ...اما نفس سرد خزان برگهایش را رنگین کرد .....کسی چه میداند... شاید بهاری دیگر از پس خزان باز سر زند و مستی سر کند ز نو
27123 بازدید
19 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
30 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian